۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

نفس بکش
این هوای مَلَس عصرگاهی
خوشبختانه
ارث پدری هیچ دیوثی نیست!.

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

میگويم: برويم پارك، كمی هوا بخوريم
ميگويد: با خوردن خودت بيشتر حال ميكنم!

۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

لـ.خت دراز كشيدم روی مبل؛
حيف تويی نيست
كه بو كند و ليس بكشد
تمام مرا.

ای كاش كه جای آرميدن بودی
يا اينهمه راه را رسيــدن بودی

۱۳۸۶ اسفند ۴, شنبه

به طرز اسفناكي پاچه میگيريم
سمت ما نياييد لطفاً!

۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

به مزه لبهايم فكر كن
به چشمهاي خمارآلودم
به سيـ.نه هاي گرد و كوچكم!
خوشحالي، نه؟

۱۳۸۶ اسفند ۱, چهارشنبه

مرا ببوس
بيشتر و بيشتر
محض خاطر من
مرا بيشتر و بيشتر
ببــــوس!

۱۳۸۶ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

ببخشید آقای اندکی محترم
شما احیانا ً کار وُ زندگی ندارید
که بَست نشسته اید لابه لای افکار من؟

۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه

بوی شيرين لبهايت
تمام بكـ.ارتم را به فـ.اك داده است.

۱۳۸۶ بهمن ۲۶, جمعه

اين سر درد تـخـ.مي ول كن نيست
و در همين راستا
اعصاب ما بشدت به گـ.ا رفته است!

بودنت را دوست تر میدارم
وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی
به آغوشت سفت عشق می ورزیم
و به اجبار میداریم
که به هیچ فکر نکنم
جز تو!

دير رسيدم
قلبش را
با عروسك و شكلات
برده بودند
قبل من.

۱۳۸۶ بهمن ۲۱, یکشنبه

سرما خورده ايم و دهانمان سرويس شده است!

۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه

می خواهم بروم كيش؛ هواخوری
فكر تو اگر گير سه پيچ ندهد به اعصاب من البته.

۱۳۸۶ بهمن ۱۵, دوشنبه

امتحانها تمام شد
حال بايد
به انتظار نمرات تـخـ.ماتيكي بنشينيم!